کتاب خانه

کتاب هایی که تا کنون خوانده ام

کتاب خانه

کتاب هایی که تا کنون خوانده ام

چندین بار شده است که فکر کردم تا حالا چه کتاب هایی را خوندم و موضوعشون چی بوده؟!
اینجا فرصتی است برای ثبت آنها که یکی از ارزشمندترین اندوخته ها هستند...

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آرمان آرین» ثبت شده است

پارسیان و من

دوشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۳، ۱۰:۵۵ ب.ظ

نویسنده : آرمان آرین   

انتشارات : نشر موج

جلد یکم : کاخ اژدها ( در باره ی راوی و ضحاک ماردوش (

جلد دوم : راز کوه پرنده ( در باره ی راوی و رستم دستان (

جلد سوم : رستا خیز فرا میرسد ( در باره ی راوی و کورش بزرگ (

قیمت مجموعه ی سه جلدی : 12000 تومان  

  

این کتاب در باره ی سر گذشت سه نفر که راوی هر یک از داستان ها هستند است . داستان ها کاملا مجزا هستند و فقط در پایان سومی به نوعی مرتبط می شوند . نثر کتاب آمیخته ای از نوعی داستان های تاریخی ،  تخیلی  و تراژدی است .  

 

در جلد یکم پسربچه ای دوازده ساله به نام اردشیر که در زمان حال زندگی می کند به طرز عجیبی وارد ماجرائی می شود که مربوط به دوران ضحاک مار دوش است و داستان در باره ی تلاش های او ، پدرش و کاوه ی آهنگر ( و تعدادی از قهرمانان دیگر ) برای برانداختن ضحاک است .  

 

در جلد دوم پسری سیزده ساله به نام سیاوش که او نیز د زمان حال زندگی می کند باز هم به شکلی غیر طبیعی وارد دوران رستم دستان می شود . داستان شامل یک سری اتفاقاتی است که برای سیاوش ، رستم ، رخش و بقیه ی قهرمانان آن  زمان می افتد

 

در کتاب سوم بردیا ی پانزده ساله که برای دیدن پدری که هرگز او را ندیده بود

 در حال سفر است به علت سانحه ی هوائی بیهوش می شود و وقتی به هوش می آید خود را در کاخی می بیند که متعلق به بردیا ی هخامنشی پسر کورش بزرگ  است . داستان مربوط می شود به اتفاقاتی که برای او  ، حکومت خود و پدرش می افتد.



سخته آدم هم تو مغازۀ دفتر فنی کار فروشندگی انجام بده اونم این فصل سال که اوج کار و شلوغیه، هم وبلاگ بنویسه!!


تصویر جلد اول را پیدا نکردم کتاب خودم را هم به یکی از رفقا قرض!!! دادم. این شد که نشد عکس جلدش را بیارم.

داستان های کتاب بسیار جذاب بود. سبک داستان که به نوعی سفر در تاریخ بود تکراری بود اما نوع کاربرد آن جذاب و دلنشین بود.

در طول داستان مخاطب خود را در دل داستان می‌بیند؛ هم‌راه راوی. این هم از قدرت صحنه‌پردازی نویسنده است.

کتاب اول را که می‌خواندم نویسنده را فردی انقلابی یافتم 

در کتاب دوم شک به سراغم آمد

در کتاب دوم نویسنده رابه کل منتقد انقلاب یافتم.

این حالت یا به خاطر قدرت نویسنده است که شخصیت خود را در نوشته‌هایش آشکار نمی‌کند

یا به خاطر ذهنیت من بوده است که در هنگام خواندن کتاب اول نداشتم

و یا واقعاً نویسنده بنا به مصلحت و یا دلیلی در کتاب‌هایش موضع‌های مختلف گرفته است.


در عین حال که خیلی با داستان کتاب‌ها حال کردم و انصافاً زمان‌هایی که کتاب را می‌خواندم حس خوبی شبیه به آرامش داشتم.

اما گله‌ای از نویسنده دارم؛ مخصوصا در جلد سوم.

به نظر می‌رسید نویسنده با بزرگ کردن شخصیت‌ها و تاریخ گذشته ایران‌زمین گویی قصد طعنه و کنایه دارد. گویی کسانی که الآن بر سر کار هستند باید از آموزه‌ها و سیره و مسلک کورش کبیر درس بگیرند و به شیوۀ او حکومت کنند.

اگر با دقت بنگریم جبهه حق در عالم یک سیره و منش داشته و جبهه باطل نیز بر یک روش زیسته است. تنها قالب‌ها عوض شده است و رنگ و لعاب‌ها تغییر کرده است.

جبهه حق بر مدار صداقت رفتار کرده و یک‌رنگی و جبهه باطل بر مدار فریب و نیرنگ.

جبهه حق همیشه مظلوم بوده و جبهه باطل همیشه مدعی و زیاده خواه.

جبهه حق قصد تحمیل عقائد خود نداشته و جبهه باطل خوی استکباری و استعماری جزء ذات او بوده است و برای این استعمار از هیچ نیرنگ و خدعه‌ای دریغ نکرده‌است.

جبهه حق دست بستۀ اوامر و نواهی الهی است و جبهه باطل بویی از عبد بودن نبرده و خود را آزاد برای هرکاری می‌دانسته.

اینها و چندین و چند صفت از این قبیل صفات در طول تاریخ تمدن‌ها تکرار شد و این تکرار همچنان ادامه دارد.


اگر در زمانی حضرت موسی 

اول شخص و بالاترین فرد عالم بود در زمانی هم محمد امین این جایگاه را داشت در زمانی دیگر عیسی مسیح، در زمانی ایوب، در زمانی یعقوب و... این خوبان همیشه دوستانی داشتند و دشمنانی.

با این اوصاف اگر کسی دم از موسی زد و عیسی را منکر شد، دم از عیسی زد و محمد را منکر شد، یکی را پذیرفت و دیگری را رد کرد، باید در صداقت او شک کرد. نه آن قبول داشتنش از سر اعتقاد است و نه آن انکارش.

جالب آن‌که این طرفداران عده‌ای و منکران عده‌ای دیگر هیچ‌کدام در زمان زنده بودن مراد خود نبودند. مثلا طرفداران حضرت موسی در زمان حضرت موسی دم از پیامبر آخرالزمان و منجی می‌زدند اما بعد از مرگ حضرت موسی عده‌ای ادعای طرفداری از دین موسی کردند و پیامبر اسلام را منکر شدند!! می‌گویید نه! بروید از موسی بپرسید!!


آنهایی که می‌گویند زرتشت مرد خوبی بود منظورشان این است که زرتشت تنها خوب عالم بود و خدا سلسلۀ خوبان را بعد از او منقطع کرد؟! این با عدالت خدا جور درمی‌آید که چند هزار سال این بشر را بدون ولی، الگو و اسوه رها کند. این بشر حجت نمی‌خواهد. در روز حشر خدا به کدامین حجت از بندگان خود حساب کشی کند؟!!


اما اگر بعد از زرتشت هم این سلسلۀ خوبان ادامه دارد، همه را ببینیم. کل جبهه را در طول تاریخ از آدم و هابیل ببینیم تا مهدی موعود. با همۀ اعوان و انصارشان.


ادعا می‌کنم اگر آنچه در این کتاب در مورد کورش کبیر گفته شده صحت داشته باشد؛ کورش هم یکی از خوبان در این جبهه است و سربازانی که در راه آبادانی این مرز و بوم و آزادی آن و خدمت به مردم کشته شدند نیز در این جلگه جای می‌گیرند. درست همان جایی که برای خمینی و سربازان شهیدش قائل هستم.

اما اگر عده‌ای بخواهند خوب بودن را محدود در قوم و گروه خاصی ببینند که چندهزار سال پیش زیستند و رفتند و تنها تخت جمشیدی از آنها به جای مانده، پذیرشش سخت است و بوی همان کارهای اهل باطل را پیدا می‌کند.