کتاب خانه

کتاب هایی که تا کنون خوانده ام

کتاب خانه

کتاب هایی که تا کنون خوانده ام

چندین بار شده است که فکر کردم تا حالا چه کتاب هایی را خوندم و موضوعشون چی بوده؟!
اینجا فرصتی است برای ثبت آنها که یکی از ارزشمندترین اندوخته ها هستند...

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زنان آزاده» ثبت شده است

من زنده‌ام

يكشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۴۸ ب.ظ
یک دختر 17 ساله در شهر و دیارش گم می‌شود. همه‌جا را دنبالش می‌گردند. بعد از یک سال یک نامه از او می‌رسد: "من زنده‌ام"
و همین یک نامه و جمله کشنده است.
مدت‌ها بود اینگونه اسیر کتابی نشده بودم. بلند که می‌شدم از شدت دردِ زانوها و سرگیجه‌ام متوجه می‌شدم خیلی بیش از آن‌چه که فکر می‌کردم وقت گذشته‌است. عصر جمعه شروع کردم شنبه شب تمام شد.
تعریفش را شنیده بودم. استادم گفته‌بود خیلی خوب است که دخترها و زن‌ها حتماً این کتاب را بخوانند. البته برای همه خوب است برای آنها بهتر است. وقتی کتاب را خواندم به این نتیجه رسیدم که به نظر من اتفاقاً این کتاب برای مردها و پسرها بهتر است. 
بعد از خواندن کتاب رفته بودم بیرون، کنار خیابان بودم دیدم از دور دوتا زن با چادر عربی دارن میان. چنان چشمانم را به زمین دوختم و حتی نخواستم هیکل آنها را ببینم. نگاهم نسبت به زن‌های شهر عوض شده بود. همه را ناموس خودم می‌دیدم و می‌گفتم برای ایرانی جماعت ناموس خیلی مهم است. حاضر است به خاطر ناموسش خون در رگ‌هایش را هم بدهد. که اگر ندهد خون نیست، سرخاب است...

من زنده‌ام خاطرات 4سال اسارت خانم معصومه آباد به همراه سه‌تن دیگر از خواهران آزاده است. ابتدا که کتاب را شروع کردم چنان برایم سنگین بود و بر قلبم فشار می‌آورد که خواستم از خیر خواندنش بگذرم و کتاب را رها کنم. اما حیفم آمد. اندکی هم مسابقه وسوسه‌ام می‌کرد! با چند نفس عمیق تحملم را بالا بردم و به خودم تشر زدم که آن‌چه تو از خواندن آن إبا داری و تحملش را نداری این دختر 17 ساله با گوشت و پوست و خونش لمس کرده‌است.
ادامه دادم. خواندن کتاب بدون اشک شدنی نیست. اشک‌ها از روی ترحم و دلسوزی نیست. چون هرآنچه بوده، گذشته است و اکنون از این سختی‌ها خبری نیست. اما اشکِ غرور و بر خود بالیدن بود. انسان به خود می‌بالد که این‌چنین شیرزنان و شیرمردانی دارد این نهضت. اشک برای سنگینی باری که روی شانه‌هایم احساس می‌کردم و خود را میراث‌دار این زنان و مردان می‌دیدم. اشک برای اینکه با خود می‌گفتم این دختر 17 ساله از دستان کثیف و پلید آن جنایتکار سیلی خورد، و تو چه هزینه‌ای برای آرمانت دادی؟ اشک برای اینکه می‌دیدم دختری در چنگال‌های گرگ اسیر است ام چونان شیر بدون ترس می‌غرد و از امام و آقایش دفاع می‌کند. وقتی به او می‌گویند چرا با ما می‌جنگید؟ می‌گوید شما آمدید در شهر ما و ما را دزدیدید!
من زنده ام
خانم آباد اوایل جنگ در نزدیکی‌های شهر آبادان توسط نیروهای عراقی به اسارت گرفته‌ می‌شود. او و سه خواهر دیگر در اسارت داستان‌هایی خلق می‌کنند که تعجب و تحسین بزرگانی همچون حاج آقای ابوترابی را به خود جلب می‌کنند. اسطوره‌ای می‌شوند که بسیاری از برادرانی که خاطرات اسارت خودشان  را نوشتند از دلاوری‌های آنان نیز گفته‌اند. دلاوری با صبری زینبی و اعجاب انگیز. این‌که 4زن بتوانند این‌همه رنج را تحمل کنند و ذره‌ای از آرمان خود کوتاه نیایند، چیز کمی نیست. رنجی که مداوم بود و 4سال طول کشید و هیچ‌کدامشان نمی‌دانستند تا کی قرار است ادامه داشته‌باشد. حتی روز آخر.

با خودم فکر می‌کردم نتیجه این‌همه تحمل چه شد؟ آیا اوضاع فرهنگی جامعه و وضع عفاف و حجاب نشان از تلف شدن این تحمل‌ها ندارد؟ آیا خانم آباد و دوستانشان با دیدن این دختران و پسران کوچه و خیابان نباید از کردۀ خود پشیمان شوند؟
گفتم: شک نکن که نه
فساد کوچه و خیابان که همیشه بوده و هست، قبل از انقلاب بعضا بیشتر بوده و در بعضی جاها هم کمتر! اما آنچه مهم است وضعیت کلی جبهه ما و جبهه دشمن است. بعد از رحلت امام، رهبری انقلاب چنان با تدبیر و سیاست انقلاب را در مسیر حرکت داده‌است که امروز دیگر مرز جنگ ما 12کیلومتری آبادان نیست. دشمن از 12کیلومتری آبادان دختران ما را اسیر نمی‌گیرد. عراق که اوایل انقلاب با ما آن جنایت را کرد، الآن در جبهه ماست و نخست‌وزیرش اولین سفر خارجه‌اش را به دیدار رهبرش می‌آید. و این یعنی پیروزی. صدام و صدامیان رفتند اما مرزهای انقلاب ایران تا کشمیر و نیجریه و عراق و لبنان و یمن و بحرین و .... کشیده شد. چنان دشمن از فعالیت و گسترش اسلام گیج است که برای جلوگیری از آن هرکاری می‌کند. اما هرچه او تدبیر می‌کند بر باد می‌رود. و این یعنی قدرت اسلام و ایران و انقلاب و رهبری‌اش.
آخرینش همین داعش بود. خواستند با آن اسلام هراسی راه بیندازند و شیعه و سنی را به جان هم بیندازند که چنان مولایمان تدبیر کرد که بسیج مردمی امام، در سوریه و لبنان و عراق هم شکل گرفت. همان بسیجی که دشمن از آن در ایران واهمه داشت. امروز در این کشورها نیز شکل گرفت برای مقابله با داعش. و جالب آنکه داعش و داعشیان نابود می‌شوند اما تفکر و روحیه بسیجی در منطقه برجای خواهد ماند و این دستاورد ماست.
کما این که صدام و صدامیان به درک واصل شدند اما رویحه ایثار و جهاد و شهادت و صبر واستقامت در ایران جاودانه شد. جوانان ایران در طول تاریخ برای همیشه امثال خانم آباد و شهدایی همچون همت و چمران و باکری را به عنوان الگو و اسوۀ خود دارند. و این چیزی است که دشمن را کلافه کرده است. هرکاری می‌کند ضررش را خودش می‌بیند.
پس به قول امام:
بکشید ما را؛ ما زنده تر می‌شویم.

آگر سال 61 خانم آباد زنده بود و نوشت من زنده‌ام؛ امروز از قِبَل آن هزاران جوان ایرانی می‌نویسند ما زنده‌ایم...